loading...

وبلاگ سید محمدجوادحسینی

mohammadjavadhosseini

بازدید : 776
شنبه 2 آبان 1399 زمان : 19:38

خاک پاتم مادر!


دکتری برای خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت:

به شرطی قبول می‌کنم که مامانت به عروسی نیاید!

آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:

در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای این که خرج زندگیمان را تامین کند، در خانه‌های مردم رخت و لباس می‌شست..حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. نه فقط این، بلکه این گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است.به نظرتان چکار کنم؟!!

استاد به او گفت: از تو خواسته‌‌‌ای دارم ؛به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی .

جوان به منزل رفت و این کار را کرد ،ولی با حوصله شستشوی دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه‌هایش سرازیر شده بود ،انجام داد..زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباس‌های مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که وقتی آب را روی دستانش می‌ریخت، از درد به لرز می‌افتاد.

پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت:

ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی! من مادرم را به امروزم نمی‌فروشم..چون اون ديروزش را برای آینده من تباه کرد!!
هر کس مادرش رو دوست داره اینو برا تمام ادلیستاش بفرسته..خاک پاتم مادر!
👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏

💟

582.مغازه‌ی لوازم تولد فروشی.
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی